سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مُهر بر لب زده

دردی بود در دل ، ذکری بود بر لب ... گفتم تابدانم تا بدانی ...
متن کامل سخنان مقام معظم رهبری در دیدار با اعضای بسیج دانشجویی  (امام‌و‌‌‌رهبری)  

من، شما دانشجوهاى بسیجى را توصیه مى‏کنم به این که محافظه‏کار نشوید و همواره دانشجو و بسیجى - به همان معناى مثبت و پُرخون و پُرتپش - باقى بمانید. البته دنباله‏ى این که مى‏گوئیم «محافظه‏کار نشوید» این است که «ولى هوشیار هم باشید».

  
 
سه شنبه 15 خردادماه 1386  

 

این جلسه‏ى بسیار عزیز و شما جوانان عزیز، یکى از شیرین‏ترین نعمتهاى خدا بر این بنده‏ى حقیر است. جمع دانشجویان بسیجى، نیروهاى زنده، فعال، هوشمند و در حقیقت سربازان آماده‏به‏کار و کمربسته‏ى اسلام و انقلاب، براى هر مسئولى - بلکه براى هر احدى از آحاد کشور که به سرنوشت این کشور علاقه دارد - مایه‏ى سپاس و مایه‏ى مباهات است.

مطالبى را برادران و خواهرمان بیان کردند. اگر وقت مى‏بود و براى من و جلسه ممکن بود، ترجیح مى‏دادم که این یک ساعت دیگر را هم از مطالب و نظرات شما بشنوم؛ ولى همین مقدارى که شما عزیزان آمدید و مطرح کردید، بنده را خیلى خرسند مى‏کند. آن چیزى که همیشه من آرزو داشتم، از خدا مى‏خواستم و براى آن تلاش مى‏کردم، در بیانات شما جوانان عزیز بسیجى به‏طور مجسم مشاهده کردم و آن عبارتست از: وجود یک ذهنیت شفاف و روشن، یک درک متعالى از مسائل کشور و مسائل جهان، اهمیت بسیج و اهمیت حضور جوان در محیط علمى و در محیط سیاسى. نقطه‏نظرهایى که من همیشه تلاش مى‏کردم که جامعه‏ى جوانِ مؤمن و انقلابىِ ما، به آنها توجه کنند و در آنها پیشرفت کنند، در بیانات عزیزانى که صحبت کردند، فى‏الجمله مشاهده کردم. مطمئنم اگر تعداد بیشترى هم صحبت مى‏کردند، این باور و این احساس بیشتر مى‏شد.

ابتدا اشاره‏اى کوتاه به برخى از مطالبى که برادران و خواهرمان در اینجا بیان کردند مى‏کنم؛ بعد هم چند جمله‏اى در جمع‏بندى مسائل بسیج و بسیج دانشجویى و مسائل کلى کشور عرض خواهم کرد.

اولاً این که جوان بسیجى بیاید و درباره‏ى این‏که: «خوب است دولت مشکلات صنفى دانشجویان را - که به آسانى قابل حل است - حل بکند» صحبت کند یا از این که: «کار علمى در میان بسیج، حمایت و پشتیبانى لازم را پیدا نمى‏کند» گلایه بکند، این من را خوشحال مى‏کند؛ این همان توقعى است که ما از بسیج داریم. بسیج یعنى آن عنصر دلسوزى که کشور را متعلق به خود و آینده را وابسته‏ى به تلاش خود مى‏داند؛ نگران است،چون صاحبخانه است. اگر در خانه یک شیشه بشکند، ممکن است مهمانها و تماشاکن‏ها خیلى اهمیتى ندهند، اما براى صاحبخانه فرق نمى‏کند که شیشه‏ى کدام اتاق بوده و نگران مى‏شود؛ صاحبخانه است دیگر. این نگرانى را من در شما مجموعه‏ى جوان بسیجى، قدر مى‏دانم.

راجع به مسأله‏ى ورود در سیاست بحث شد. من حالا مطالبى عرض خواهم کرد و امیدوارم که این معنا روشن بشود. به نظر من سئوال ندارد! مگر مجموعه‏ى بسیجى - آن هم بسیجىِ انقلاب و دانشجوى انقلاب - مى‏تواند نسبت به مسائل سیاسى کشور بى‏تفاوت یا بدون موضع و بدون نظر باشد؟! مگر چنین چیزى ممکن است؟! من، شما دانشجوهاى بسیجى را توصیه مى‏کنم به این که محافظه‏کار نشوید و همواره دانشجو و بسیجى - به همان معناى مثبت و پُرخون و پُرتپش - باقى بمانید. البته دنباله‏ى این که مى‏گوئیم «محافظه‏کار نشوید» این است که «ولى هوشیار هم باشید». کاملاً هوشیار باشید. شعار مى‏دهید: دانشجو بیدار است! بله، همین توقع هست؛ من مى‏خواهم به شما عرض بکنم: بیدار باشید. بیدارى دانشجو هم فقط بیزارى از امریکا نیست. امریکا چیست؟ امریکا به معناى یک منطقه‏ى جغرافیایى یا یک ملت مطرح است؟ یا نه، به عنوان یک حجم و هویت سیاسى، امنیتى، تشکیلاتى، فرهنگى که به چشم دیده نمى‏شود؟ آن هم تشکیلاتى با پشتوانه‏ى عظیم مالى و تجربه‏ى فراوان در کار تبلیغات و جنگ روانى. بیزارى از این، بیدارى مضاعف لازم دارد. مثل بیدارى در میدان جنگ نظامى نیست که شما اگر در سنگر بیدار باشید، به مجردى که دشمن کوچکترین تحرکى نشان داد، او را هدف قرار بدهید. در جنگ فرهنگى، در جنگ سیاسى، در جنگ امنیتى، تحرک دشمن را درست نمى‏توان دید. گاهى اوقات، دشمن کار را به گونه‏اى ترتیب مى‏دهد که حرف حقى، از زبان یک نفر صادر بشود! دشمن ناحق و باطل است، پس چرا مى‏خواهد این حرف حق از زبان آن شخص صادر بشود؟ چون مى‏خواهد پازل خودش را کامل کند. این پازل از صد یا دویست قطعه تشکیل شده؛ یک قطعه‏اش هم همین حرف حقى است که آن شخص باید بزند تا این پازل را کامل کند! اینجا این حرف حق را نباید زد. پازل دشمن را کامل نباید کرد. در این حد هوشیارى لازم است! بله، وارد سیاست بشوید و فکرِ سیاسى کنید؛ اما بسیار هوشیار. دشمن نباید بتواند از هیچ حرکت و اظهار و موضعگیرى شما استفاده کند. این، اصل اول و یک خط قرمز است.

چه‏طور دشمن را بشناسیم؟ چه‏طور تمایلات او را کشف کنیم؟ چه‏طور بفهمیم که این کار به نفع دشمن یا به ضرر دشمن است؟ این همان نقطه‏ى اساسى است. این همان جایى است که به اهتمام کامل، مطلقاً سهل‏انگارى نکردن و هوشیارى و بیدارى کامل احتیاج دارد. اگر هم در جایى براى انسان مطلب روشن نیست، آن جا نباید حرکت کند. اگر دیدید زیر پا محکم است، پا بگذارید؛ اگر دیدید مشکوک است، پا نگذارید. بنابراین محافظه‏کار نباشید، اما هوشیار باشید؛ این، آن خط سیاسى است. البته سخت است و آسان نیست؛ اما شما هم مرد کارِ سختید؛ بسیجى هستید و باید این کار سخت را به عهده بگیرید.

ممکن است فلان تشکل دیگر دانشگاهى این ظرفیت را نداشته باشد که حتّى این حرف را بشنود؛ اما شما بعنوان بسیج، باید این ظرفیت را داشته باشید که این کار را بکنید؛ تفاوت شما اینقدر است. دانشجوى عزیز تبریزى‏مان، خیلى خوب و جمعبندى شده حرف زد. اینجور ذهنیت‏ها - جمعبندى کردن و مطالب را از بالاسرِ خطوط سیاسى و جناح بازیها دیدن - همان چیزى است که من از دانشجوى بسیجى توقع دارم.

اردوهاى جهادى دانشجوئى بسیار کار خوبى است و یکى از شعبه‏هاى کمک به دولت است؛ که بعداً درباره‏ى آن عرض خواهم کرد. این هم که سؤال بکنیم آیا بسیج وارد عرصه‏ى علم بشود یا نشود، این از همان سؤالهایى است که تعجب من را بر مى‏انگیزد! چرا نشود؟! بسیج باید جلوتر از همه وارد عرصه‏ى علم بشود. شما باید بروید و عرصه‏هاى علمى را، عرصه‏هاى فناورى را، نوآورى‏هاى علمى و آفاق شناخته‏نشده‏ى علم را تصرف کنید. البته درس‏نخوانده و کارنکرده نمى‏شود؛ این هم راه دارد و بعد عرض خواهم کرد.

در مورد بسیج، این مطلبى را که بعضى از این عزیزانِ من هم به آن اشاره کردند، یک قدرى باز کنم. بسیج یک تشکل دو بعدى است: یک اتصال به محیط دانشجویى و دانشگاه و یک اتصال به سپاه دارد. سپاه چیست؟ آیا سپاه صرفاً یک سازمان نظامى است؟ نه، سپاه نماد مقاومت انقلابى و شجاعانه است؛ این هرگز فراموشتان نشود. شما خیال نکنید که سپاه صرفاً یک سازمان نظامى است؛ آن وقت یک عده هم بیایند بگویند: سپاه یک سازمانِ نظامى است، ما که نظامى نیستیم! نه، سپاه فراتر از یک سازمان نظامى است.

سپاه مجموعه‏اى است که براى مقاومت، براى مجاهدت، براى همان هدفهایى که شما امروز در دانشگاه براى آنها دارید درس مى‏خوانید، از زمین حاصلخیز انقلاب اسلامى روئید. کجا؟ در میدان مجاهدت! این معناى سپاه است. البته هیچ کس خیال نمى‏کرد؛ ولى رشد بى‏سابقه و فوق‏العاده‏اى هم کرد. بسیارى از عناصر اصلى سپاه، جوانهایى مثل شما و در سن شما - بعضاً هم از سن شما پائینتر - بودند. یک وقت با خبر شدند که دشمن حمله کرده؛ درس و امتحان و کلاس و استاد و خانه و زندگى راحت را گذاشتند و به جبهه رفتند؛ «فمنهم من قضى نحبه و منهم من ینتظر»: عده‏اى شهید شدند، عده‏اى مجروح شدند، عده‏اى هم برگشتند؛ این سپاه است. البته معلوم است که «حکم مستورى مستى همه بر عاقبت است»؛ بنده نمى‏گویم هرکس به جبهه رفت و لباس سپاهى پوشید، فرشته است؛ نخیر، بعضى از همین فرشته‏ها؛ تبدیل شدند به شیطان! خصوصیت انسان همین است که اگر از خود مراقبت نکند - حتّى در آن وقتى که به سر حد فرشته هم مى‏رسد - امکان سقوط دارد و ممکن است سقوط کند. بعضى‏ها سقوط کردند؛ لیکن آنها تشکیل دهنده‏ى هویت سپاه نیستند؛ هویت سپاه این چیزى است که من گفتم - البته در داخل این هویت، آدمها در سطوح مختلفى قرار دارند.

پس شما از یک بُعد به دانشگاه و محیط دانشجوئى و درس و علم و بحث و تحقیق، و از یک بُعد به مجموعه‏ى سپاه وصل هستید؛ این یک خصوصیت ویژه است. حالا با این دو بُعد، شما سپاهى هستید یا دانشجو و تشکل دانشجویى؟! این سؤال مهمى است. پاسخ این است که نه، شما نظامى نیستید؛ شما دانشجو و یک تشکل دانشجویى هستید؛ منتها یک تشکل دانشجویى که به نقطه‏ى مطمئنى - که عبارت است از همان نماد مقاومت - تکیه دارد؛ البته این تکیه‏گاه، تحرک او را محدود نمى‏کند، دست و پاى او را نمى‏بندد، کار علمى او را محدود نمى‏کند، هویت او را نظامى نمى‏کند، اما به او ذخیره‏اى از دستاورد تجربه‏ى جهادى و انضباط ناشى از این تجربه مى‏بخشد؛ این به نفع تشکل دانشجویى است: از خیرش استفاده مى‏کنید، اما نظامى هم نمى‏شوید.

البته من بلافاصله بگویم: نظامى شدن به هیچ وجه نقطه‏ى ضعف نیست؛ نظامى بودن افتخار است؛ منتها شما در محیط دانشجویى، این افتخار را ندارید؛ افتخارات دیگرى دارید. این افتخار مال محیط نظامى است. بله ممکن است یک دانشجوى بسیجى، بعنوان بسیج فعال یا بسیج ویژه در رزمایشها هم شرکت کند یا کارهاى دیگرى هم انجام بدهد و یک افتخار نظامى هم بگیرد؛ مانعى ندارد؛ اما بدنه‏ى بسیج دانشجوئى، نظامى نیست؛ یک تشکل دانشجویى با همان خصوصیات یک تشکل دانشجویى است. بنابراین توصیه‏ى من این‏است: دانشجو بمانید و به ارتباط با سپاه افتخار کنید. نظامى نیستید - نظامى بودن یک افتخار است؛ آنهم نظامى‏اى که عضو سازمان نظامى سپاه باشد - اما اگر کسى نظامى شد، این براى او یک افتخار است؛ کسى هم نخواست، اجبارى ندارد.

فرق این تشکل با تشکلهاى دیگر چیست؟ چون در بین تشکلهاى دیگر هم تشکلهاى مؤمن، انقلابى و علاقه‏مند هستند. فرق این تشکل با تشکلهاى دیگر این است: بسیج به معناى فرد یا مجموعه‏ى آماده‏ى برآوردنِ نیازهاى انقلاب است، در هر زمان و از هر نوع؛ این معناى بسیج است. تشکلى به این نام تشکیل شده و شما عضو او هستید. اگر دیگرى در یک سازمان دیگر است و همین احساسات شما را دارد، او هم بسیجى است و فقط رسماً جزو سازمان شما نیست. کما این که در محیط کارگاه، هر کس این احساس را دارد بسیجى است. در محیط روحانیت و حوزه‏ى علمیه، هر کس این احساس را دارد بسیجى است. در محیط بازار و در محیط اداره و در محیط روستا، هر کس این احساس را دارد بسیجى است؛ این احساسى که فردى آماده است در هر زمان و در هر عرصه‏اى که به او نیاز باشد، حضور پیدا کند.

من که عرض مى‏کنم: افتخار خود من این است که یک بسیجى باشم؛ سعى کرده‏ام این‏جورى عمل کنم. سال آخر ریاست جمهورى - دو، سه ماه مانده بود به آخر ریاست‏جمهورى من - در یکى از دانشگاهها براى یک جمع دانشجو صحبت مى‏کردم و به سؤالات پاسخ مى‏دادم؛ یکى از سؤالات این بود که شما بعد از ریاست جمهورى قصد دارید چه کار کنید و شغلتان چه باشد؟ گفتم: اگر امام به من بگوید برو بشو رئیس عقیدتى سیاسى فلان پاسگاهِ مرزىِ منتهاالیه جنوب شرقى کشور، من با افتخار مى‏روم آن‏جا و مشغول خدمت مى‏شوم! اگر این کار از من برمى‏آید و این کار را از من مى‏خواهند، من حاضرم و به آن‏جا مى‏روم؛ توطین نفس کردم. این را از باب اینکه شما فرزندان من هستید، به شما دارم مى‏گویم. صحبت پدرفرزندى است؛ نمى‏خواهم راجع به خودم صحبت بکنم. هر جا و در هر زمانى به شما نیاز هست، آن‏جا حاضر باشید. این مى‏شود بسیجى؛ بسیج یعنى این. البته بعضى‏ها صددرصد بسیجى‏اند، بعضى صددرصد نیستند: نوددرصد، هشتاددرصد. کشور ما و نظام ما به این احتیاج دارد و این چیزى که مورد احتیاجش هست، خوشبختانه دارد. راز ایستادگى ما این است؛ راز امید ما به آینده هم همین است. هیچ نقطه‏ى کورى در چشم‏اندازِ مقابل ما وجود ندارد. چرا؟ به خاطر همین.

ما امرزو یک نظامى هستیم که در دنیاى پیچیده‏ى پُرمسأله‏ى سیاست و اقتصاد، نوآورى کردیم؛ نمى‏گذارند این حقیقت بدرستى آشکار بشود. ملت ایران و جمهورى اسلامى، یک نوآورى پُرهیاهو و پُراثرى داشته است. من بارها گفته‏ام، دنیاى سیاست - بعد از چالشها و زیر و رو شدن‏هاى فراوان - تبدیل شد به دنیاى سلطه؛ یعنى تقسیم دنیا به سلطه‏گر و سلطه‏پذیر. چند کشور سلطه‏گر و بقیه‏ى کشورها سلطه‏پذیرند؛ در کشورهاى سلطه‏گر هم آحاد مردم سلطه‏پذیر و فقط یک عده‏ى معدودى سلطه‏گرند. یعنى هرم دنیا ناگهان از سطح وسیع قاعده، با یک حرکت تند و تیز به رأس کوچکى مى‏رسد که دارد بر همه‏ى دنیا حکومت مى‏کند؛ این دنیاى سلطه است. بعد از فروریختنِ شوروى، دنیاى سلطه باز هم دامنه‏اش تنگ‏تر شده؛ یعنى این رأس، به شکلى در انحصار یک دولت و یک قدرت درآمده و او امریکاست. امریکا هم قانع نیست؛ روسیه هم که در مقابل امریکا کوتاه آمد، باز امریکا قانع نیست و دارد همینطور پیشروى مى‏کند؛ الان استقرار سامانه‏هاى موشکى در قلمرو ناتو - در اروپا - را ببینید، این یکى از آن کارهاست؛ یا حضور امریکا در قفقاز را ببینید؛ قفقاز یک روزى حیات خلوت روسها بوده! امریکا همینطور دارد روسیه را هم محاصره مى‏کند.

حالا در این دنیاى سلطه - که حتّى دولتهاى اروپایى هم که خودشان جزو خانواده‏ى قدرتند، جرأت نمى‏کنند در مقابل قدرت امریکا حرفِ زیاد بزنند و فقط گاهى نق مى‏زنند؛ چه برسد به دولتهاى متوسط و پایین - ملتى بوجود آمده که تمام مسلّمات آن رأس قدرت را زیر سؤال برده؛ همه‏ى مسلّمات سیاسىِ رأس قدرت، رفته زیر سؤال. زیر سؤال رفتن، فى‏نفسه چیزى نیست؛ اما اشکالش براى امریکا این است که این مجادله‏ى سیاسى، یک مجموعه‏ى عظیمى تماشاگر دارد. تماشاگرها کیستند؟ ملتها؛ که دارند نگاه مى‏کنند و مى‏بینند. تأثیرى که این در روحیه‏ى ملتها مى‏گذارد، براى قدرت استکبارى امریکا از هر زهرى تلخ‏تر است. امروز در همان کشورهایى که امریکا بر دولتهاى آنها مسلط است - در آسیا و آفریقا و خاورمیانه و امریکاى لاتین - در بین ملتهاى آنها، امریکا منفورترینِ دولتهاى دنیاست. این به خودى خود پیش نیامده؛ این تصادفى پیش نیامده.

قدر شهداى جبهه‏تان را بدانید، قدر آن مقاومتهاى مظلومانه را بدانید، قدر آن ایستادگى و صلابتِ از پولاد محکمترِ امام راحل را بدانید؛ اینهاست که ملت فلسطین را یک‏طور، ملت لبنان را یک‏طور، ملتهاى امریکاى لاتین را یک‏طور، ملت آفریقاى جنوبى را یک‏طور، ملتهاى خاورمیانه را یک‏طور، ملتهاى بسیارى از کشورهاى عرب را - که دولتهاشان وابسته‏ى به امریکا هستند - یک‏طور، تحت تأثیر قرار داده. مهم این است که جوان ایرانى بداند ایران در کجاى این جبهه است. در دنیا یک جنگ عظیم و یک چالش بزرگ برپاست؛ جنگ توپ و تفنگ نیست، اما جنگ اراده‏ها و عزم‏ها و سیاست‏ها و تدبیرهاست. ایران در کجاى این جنگ است؟ ایران در جبهه‏اى از این جنگ در مرکز فرماندهى قرار دارد که افراد آن جبهه را ملتها تشکیل مى‏دهند. سرسرى عبور نکنیم از این‏که وقتى رئیس جمهور ایران به اندونزى مى‏رود، در نماز جمعه برایش شعار مى‏دهند، در دانشگاه برایش شعار مى‏دهند، در مجموعه‏ى اساتید برایش شعار مى‏دهند و اگر اجازه مى‏دادند در کوچه و بازار راه برود، مردم هم برایش شعار مى‏دادند. اینها چیزهاى مهمى است.

بنده زمان ریاست جمهورى به پاکستان رفتم؛ آنچنان تظاهراتى شد که با وجود این‏که قرار بود ریگان - رئیس جمهور امریکا - بعد از سفر من برود و از پاکستان بازدید کند، دیگر نرفت! دیدند آبروریزى است براى او؛ چون آن وضعى که مردم در استقبال از رئیس جمهورى اسلامى ایران بوجود آوردند، اگر او مى‏رفت آن‏گونه نمى‏شد. الان رئیس جمهورى اسلامى ایران به هر کشورى از کشورهاى منطقه‏ى شرقى - چه اسلامى و چه حتّى غیراسلامى - بخواهد برود، وقتى به مردم بگویند، عکس‏العمل آنها شوق‏آمیز، با اظهار علاقه و با اظهار طرفدارى است؛ به هرکدام از آنها بگویند رئیس جمهور امریکا مى‏خواهد بیاید، عکسش را آتش مى‏زنند و پرچمش را پاره مى‏کنند! این‏طورى است. امروز در دنیا، جبهه‏ى سیاسى و جنگ اراده‏ها و عزمها و تدبیرها به این شکل است؛ آرایش این جبهه این‏گونه است.

اتاق فرماندهى این طرف این جبهه، ایران است: ایران حزب‏اللّهىِ پُر از عزم و همت، اما با دست خالى؛ به خاطر این‏که صد سال قبل از او، سلاطین خائن پهلوى و قاجار، هرچه توانستند ضربه زدند، غارت کردند و لطمه زدند؛ حالا از صفر شروع کرده. طرف مقابل، دویست سال است که مشغول خودسازى است - چه از درون خودش، چه با آنچه که از دنیا غارت کرده - و دست او از لحاظ علمى و از لحاظ اقتصادى پُر است. دست این طرف - از لحاظ عُده‏ى ظاهرى و پشتیبانیهاى ظاهرى؛ یعنى پول و سلاح و اینها - خالى است؛ اما در عین حال دنیا وقتى نگاه مى‏کند، این دو کفه را برابر، و در یک جاهائى کفه‏ى همین نیروى حزب‏اللّهى را سنگینتر مى‏بیند.

چرا سنگینتر مى‏بیند؟ مگر ما چه داریم؟ همان احساس حضور! حضور! ما ملتى داریم که با انقلاب اُخت است؛ گره‏خورده است؛ جوشیده است. در بین این ملت که سطوح گوناگون و مختلفى دارند، روحیه‏ى جمع کثیرى این است که هرجا و هر زمان و هرطور که لازم باشد، سینه‏شان را سپر مى‏کنند و به وسط میدان مى‏آیند. این نقطه‏ى قوّت ماست. این چگونه حاصل شده است؟ با موتور ایمان، با روحیه‏ى انقلاب، با انگیزه‏ى دین؛ این حقیقتى که دنیاداران او را نفهمیدند! نفهمیدند که قدرت دین چه استحکامى به یک ملت و به یک نظام مى‏دهد. جمهورى اسلامى به طور طبیعى در این راه و در این کیفیت قرار داشت و قرار گرفت؛ یعنى ایمان. حالا شما - بسیج دانشجویى - در این خیمه‏ى فرماندهى در کجا قرار دارید؟ خودتان معین کنید و فکرش را بکنید؛ البته با این محاسبه. دانشجوجماعت - بخصوص آن وقتى که انگیزه‏ى بسیجى و روح بسیجى بر او حاکم است - آن عنصر بى همتاست؛ بى همتاست. یعنى براى پیشبرد این حرکت عظیم، دیگر نمى‏توان روى او قیمت گذاشت.

من اول سال در مشهد گفتم؛ دشمن طبق نقشه‏هاى خود، سه هدف را دنبال مى‏کند. اول: عقب نگه داشتن کشور از لحاظ اقتصادى؛ براى این‏که دولت را - که دولتى مکتبى و وفادار و هوادار ارزشهاى اسلامى است - ناکارآمد و نالایق و بى کفایت جلوه بدهند؛ لذا وضع اقتصادى براى این منظور، طبق نقشه‏هاى دشمن باید عقب بماند. دوم: عقب نگه داشتن علمى؛ براى این‏که آینده‏ى کشور، جز با نردبانِ علم، ترقى و پیشرفت نخواهد کرد. ملت ایران چاره‏اى جز این ندارد که از لحاظ علمى بنیه‏اش را تقویت کند و در علم پیش برود؛ استعدادش را هم خدا داده است. سوم: بر هم زدن اتحاد و انسجامى که بین ملت ایران - یا بین ملت ایران و ملت‏هاى مسلمان - وجود دارد؛ که آن وقت شعار «اتحاد ملى و انسجام اسلامى» را مطرح کردیم.

شما از لحاظ کمک به کارآمدى دولت، در همه‏ى این سه قسمت مى‏توانید فعال باشید. لازم نیست من در این جا فرمولش را بگویم - که بعضى دوستان گفتند یک‏جانبه است یا دوجانبه است - بروید فرمولش را پیدا کنید. شما بسیج هستید؛ اگر سازماندهى شما، کارآمدى لازم را داشته باشد - که باید داشته باشد - و اگر وزرائى که عضو دولتند، با شما همکارى کنند - که یقیناً مى‏کنند؛ چون هم آقاى زاهدى، هم آقاى لنکرانى خودشان بسیجیند - باید راهش را پیدا کنید. ببینید چه‏طور مى‏شود از دولت و کشور و از این خیل عظیمِ جوان مؤمن و حاضر در میدان و داراى استعداد، در پیشرفتهاى گوناگون کشور استفاده کنید؛ چه در پیشرفتها و تحرکات علمى، چه در کارهاى جهادى و چه در کارهاى اقتصادى.

البته جوانها حواسشان باشد، من هیچ توصیه نمى‏کنم که شما اولِ درس خواندن بروید و عضو عالى فلان اداره - مشاور وزیر یا غیر آن - بشوید؛ نه، این طور چیزها را اصلاً من قبول ندارم؛ اسم و عنوانى که انسان را از لحاظ اعتبار بالا بیاورد، اما از لحاظ واقعیت در آن چیزى نباشد، فایده‏اى ندارد. در پیچ و خم تشکیلات عظیم فعالیت کشور - چه فعالیت اقتصادى، چه فعالیت ادارى - و هر جائى ممکن شد، بشوید یک پیچ، بشوید یک مهره! در این کارخانه‏ى عظیم، هر کدام از پیچ‏ها شل باشد، محصول خراب خواهد شد. در خط تولید دیده‏اید؛ کارگرها ردیف مى‏ایستند و هر کدام کارشان عبارت است از این که این پیچ یا مهره را محکم کنند یا کارهاى دیگر را انجام بدهند. دانه دانه‏ى این کارها، در مجموعه‏ى کارکرد این دستگاه تأثیر مى‏گذارد. این باید تأمین بشود.

بسیج دانشجویى نیازهائى دارد؛ نیازهاى اصلى و عنصرى و اساسى: نیاز اولش به فکر و تحلیل و روشن‏بینى است. فکر، تفکر، اندیشه‏پردازى - یا به قول شماها کارِ تئوریک - در زمینه‏ى مسائل اسلام، در زمینه‏ى مسائل انقلاب، در زمینه‏ى مسائل بین‏المللى و در زمینه‏ى مسائل جارى؛ به طورى که دانشجوى بسیجى، در هر جمع دانشجویى، ذهن روشنتر، زبان گویاتر و ابتکار بیشترى داشته باشد. همان طورى که گفتم و اشاره کردم، حقایق را از وراى جناح‏بندى‏هاى سیاسى نگاه کنید و ببینید؛ از بالا نگاه کنید و جبهه را ببینید. در یک جبهه‏ى گسترده‏اى که ممکن است طول آن صد کیلومتر باشد، واحدهاى گوناگونى هستند؛ یک نفر در یک واحد، فقط خودش را مى‏بیند. اما آن کسى که با هلى‏کوپتر از بالا عبور مى‏کند، آرایش جنگى مجموعه‏ى این واحدها را مى‏بیند. از بالا اوضاع کشور را نگاه کنید؛ آن وقت جاى خودتان را درست پیدا مى‏کنید که کجا باید باشید، چه کار باید بکنید، به چه چیز باید حساسیت نشان بدهید، به چه چیز باید حساسیت نشان ندهید. همان طور که گفتم گاهى یک حرف حق را نباید زد؛ چون گفتن این حرف، پازل دشمن را تکمیل مى‏کند. مواظب باشید در هیچ مرحله‏اى، شما تکمیل‏کننده‏ى پازل دشمن نباشید.

یک نیاز دیگر عبارت است از جهاد علمى. جهاد علمى براى شما لازم است. باید در میدانهاى علم وارد بشوید؛ وزارتخانه‏ها هم باید کمک کنند؛ معاونتهاى تحقیقاتى هم باید کمک کنند؛ معاونتهاى ادارى مالى دانشگاه‏ها و وزارتخانه‏ها هم باید کمک مالى کنند؛ خود سازمان مقاومت بسیج هم در بخشهایى باید کمک و پشتیبانى کند.

یکى دیگر از نیازهاى عمده‏ى شما مسأله‏ى اخلاق و معنویت است. شماها جوانهاى خوبى هستید؛ این را بدون تعارف مى‏گویم؛ انصافاً جوانهاى بسیجى ما، جوانهاى خوبى هستند. اما خوبى مراتبى دارد. هیچ وقت در خوب بودن و خوب شدن حد نشناسید؛ مرتب در حال بالاتر رفتن باشید. سعیتان این باشد که گناه نکنید. فرائض را با شوق و رغبت انجام بدهید. از یاد خدا غفلت نکنید. با قرآن انس پیدا کنید. در محیطهاى گوناگون که با همدیگر هستید، سعى کنید به دیندارى و معنویتِ یکدیگر کمک کنید. اگر رفیقى در جایى پایى کج مى‏گذارد، او را برادرانه و مشفقانه باز بدارید. عزیزان من! از لحاظ اخلاق خودسازى کنید. انسان با تمرین، همه‏ى کارها را، همه‏ى خلقیات و خوى‏ها را مى‏تواند به خودش بدهد؛ بخصوص در فصل جوانى که شما هستید. در فصل ما - فصل پیرى - محال نیست، اما خیلى سخت است. در فصل شما نه، خیلى آسان است. اگر بى‏نظمید و بخواهید به خودتان نظم بدهید، آسان است. اگر بخیلید و بخواهید به خودتان سخاوت بدهید، آسان است. اگر بداخلاق و اخم‏رو و ترش‏رو و بهانه‏گیرید و بخواهید به خودتان خوش‏اخلاقى بدهید، آسان است. اگر غیبت‏کننده و ایرادگیرنده‏ى از این و آنید و بخواهید خودتان را نگه دارید، آسان است. با تمرین! با تمرین حقیقتاً مى‏توانید به سمت تعالى حرکت کنید؛ به این احتیاج دارید. این جوانهایى که اول وارد دانشگاه مى‏شوند، غالباً دلهاى پاکى دارند و دلشان هم مى‏خواهد که یک کانون معنویتى پیدا کنند و به او بپیوندند؛ بسیج مورد نظر آنهاست و از بسیج توقع دارند. شما به یک معنا، شبیه ما طلبه‏ها هستید: مردم از طلبه‏ها انتظار بیشترى دارند؛ از بسیج هم انتظار بیشترى دارند. پس اخلاق و معنویت هم از نیازهاى عمده‏ى شماست! درسهاى اخلاقى را در بین خودتان رائج کنید. از اساتید اخلاق و موعظه‏گرها استفاده کنید. البته مواظب باشید در دام عنکبوتهاى دنیادار و دکاندار گرفتار نشوید؛ این روزها از این چیزها هم زیاد است: دکاندارهایى که به اسم معنویت، ادعا مى‏کنند که امام دیدیم و ...! هیچ واقعیتى هم ندارد. حواستان باشد که اسیر آنها نشوید.

از جمله‏ى نیازهاى شما، یک مجموعه‏ى اندیشه‏ورز است. من دلم مى‏خواهد ما گرته‏بردارى از لغات خارجى را کمتر کنیم. متأسفانه کم‏کارى‏هاى ما موجب شده که گرته‏بردارى کنیم. اتاق فکر، درست ترجمه‏اى از انگلیسى است. من دلم نمى‏خواهد کلمه‏ى «اتاق فکر» را به کار ببرم، اما چاره‏اى نیست. یک مجموعه‏ى فکرى درست کنید - همان اتاق فکر در مراکز - اینها بنشینند فکر کنند، فکرهاى عالى بکنند. از افراد مطمئن، خاطرجمع و خوشفکر استفاده کنید. نشریات بسیج دانشجویى جزو پُرمایه‏ترین و غنى‏ترین نشریات باشد که هر دانشجویى یا هر استادى یا هر کسى بیرون از محیط دانشگاه آن را نگاه کرد، از آن استفاده کند؛ این جزو نیازهاى شماست.

یکى از نیازها، گزینش افراد باصلاحیت در بخشهاى مختلف این تشکیلات بزرگ است. امام (رضوان‏اللَّه‏تعالى‏علیه) همیشه به همه - از جمله به دانشجوها - توصیه مى‏کردند که از نفوذى‏ها بپرهیزید؛ واقعش هم همین بود. آن اوایل جزو مجموعه‏هاى ماهر در نفوذ، اعضاى حزب توده بودند که با چاپلوسى و ظاهرفریبى و ریاکارى، خودشان را جا مى‏زدند. بعد البته یک عده‏ى دیگر هم از آنها یاد گرفتند و وارد تشکیلاتهاى گوناگون و بخشهاى مختلف نظام شدند و کار را به جایى رساندند که حاکمیت دوگانه را هم ادعا کردند. شماها که یادتان هست؛ مال چهار پنج سال پیش است. حاکمیت دوگانه، انشقاق، انشقاق در رأس! خیلى چیز عجیبى است! به این جا هم رسیدند. حواستان باشد؛ انشعاب و انشقاق و دودسته شدن خطرناک است؛ یکى به خاطر یک فکرى از مجموعه‏اى جدا بشود، باز یکى دیگر از آن طرف به خاطر یک فکر دیگر جدا بشود؛ در حالى که این فکرها ممکن است درست هم باشد، اما آنقدر اهمیت نداشته باشد که انسان این یکپارچگى را به خاطر آن به هم بزند. بنده که عرض کردم اتحاد ملى، خوب، اتحاد ملى براى شما دانشجویان بسیجى از همین بسیج خودتان شروع مى‏شود: اتحاد سازمانى و تشکیلاتى. نگذارید شما را تکه‏تکه و پاره‏پاره کنند.

و یک توصیه هم که واقعاً به آن احتیاج دارید - با اینکه شماها بسیجى هستید و تحرک شما زیاد است - این است که مراقب باشید تحرک خود را از دست ندهید و از تنبلى بپرهیزید؛ این چیز مهمى است. تن‏آسایى نکردن، چیز مهمى است.

به نظر من بسیج دانشجویى با این توصیه‏هایى که عرض کردیم، با آن نکات و روشن‏بینى‏هایى که در خود شماها هست - که من نمونه‏اش را امروز از شما شنیدم - ان‏شاءاللَّه براى آینده‏ى کشور، برکاتش از گذشته هم بیشتر خواهد بود. من احساس مى‏کنم که ان‏شاءاللَّه بسیج و بخصوص بسیج دانشجویى، در آینده باز به برکات بیشتر و فراوانى دست خواهد یافت.

خوب، ما حرف که با شما بیشتر از اینها داریم، شما هم حرف با ما خیلى دارید؛ اما چه کنیم که متأسفانه وقتها کم است و باید شما را به خدا بسپاریم. پروردگارا! این دلهاى جوان را با نور معرفت و لطف خود نورانى کن. پروردگارا! ما را هم به برکت لطافت و نورانیت این جوانها نورانیت بده. پروردگارا! ما را در میدان جهادِ دشوار فى سبیل‏اللَّه روزبه روز موفق‏تر بگردان؛ عزم ما و نیت ما را مقاوم و پایدار بگردان. پروردگارا! دشمنان ملت ایران و دشمنان انقلاب اسلامى را نابود کن؛ ملت ایران را به آرزوهاى بزرگ خود برسان؛ ارواح طیبه‏ى امام عزیز و عظیم‏الشأن ما و شهداى گرانقدر ما را با ارواح ائمه‏ى هدى‏ (علیهم‏السّلام) و شهداى صدر اسلام محشور بفرما؛ قلب مقدس ولى‏عصر (ارواحنافداه) را از ما راضى و خشنود کن.

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‏